«قُل لّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصرِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَ لِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرُم بِمَا یَصْنَعُونَ» (نور : 30)
- در زبان عربی چشم، به معنی «عین» است و دیده را «بصر» گویند . «دیده» حیثیت «به یُنظَر» و جهت حاکی نسبت چشم و چشم است . حیثیت «فیه یُنظَر» لحاظ اصالی نسبت به دیده می باشد و ابصار جمع بصر، و بصر لحاظ عملی چشم است .
- «غض» و «غمض» دو واژه متفاوت و نزدیک به یکدیگر است . «غمض» چشم بر هم نهادن و بستن پلک هاست در حالی که «غض» کوتاه کردن فصله ی پلک ها و تند و تیز نگاه نکردن است و یا آرام دیدن و خیره خیره نگاه نکردن . البته تیز نگاه کردن غیر از چشم چرانی است .
- آیه هیچ دلالتی بر حرمت مطلق نگاه کردن ندارد (ساده نوشت : یعنی آیه نمی گوید اصلاً نگاه نکن و اگر نگاه کنی گناه کردی) زیرا خداوند در آیه فرموده است «یغضوا» یعنی تند و تیز نگاه نکن و نگفته «یغمضوا» یعنی اصلاً نگاه نکن . پس آیه می گوید نگاه کن ولی تند و تیز نگاه نکن .
- و می فرماید «ابصارهم» نه «اعینهم»، یعنی دیدگانتان را هنگام دیدن کوتاه و خمار و ساده قرار دهید و به زن ها تند و تیز نگاه نکنید . بدین معنی که زنان و مردان نباید در مواجهه با یکدیگر دیدگانشان را ببندند یا روی گردانیده و بهم نگاه نکنند یا با یکدیگر مکالمه نداشته باشند بلکه باید عفاف و پاکی خود را در متانت و تساهل در نگاه قرار دهند (ساده نوشت : یعنی ساده نگاه کنند) و از تجسس و چشم چرانی بپرهیزند . و لازم نیست زنان ومردان در خیابان چشمان خود را ببندند یا چنان سر به زیر اندازند که جلوی پای خود را هم نبینند و در دید عرف ، مضحک و طنز و خنده آور باشند همچنان که باید از نگاه های مسموم به یکدیگر خودداری کنند .
به عبارت دیگر «بصر» در اصطلاح دلالت بر چشم ظاهری دارد ولی «عین» هم دلالت بر چشم ظاهری دارد و هم بر چشم باطنی (ادراک) به این معنی که «بصر» چشم ذاتی است و «عین» چشم ادراکی و مثال آن جمله معروف «أنت نورالعینی» است که در اینجا نگفته «أنت نورالبصری» بلکه گفته «العینی» زیرا در جمله نخست دلالت بر ادراک محبت دارد و معنی جمله این می شود «تو نور چشم منی(من شما را دوست دارم)» ولی معنی جمله دوّم این می شود که تو روشن کننده چشم من هستی (به مانند یک چراغ) و اینجا معنی روشنی ظاهری است ولی آنجا معنی محبت و علاقه است . پس «بصر» دلالت بر چشم ظاهری دارد و «عین» دلالت بر چشم باطنی که همان ادراک است .
- در آیه از کلمه «من» غفلت شده است (غفلت کرده اند) . «من» در آیه در دو جا آمده است : 1. «مِنْ أَبْصرِهِمْ» 2. «مِنْ أَبْصرِهِنَّ» . در اینجا «من» به معنای تبعیض است . که اصولاً به آن «من» تبعیضیه گفته می شود . و بدین معنا است که «بعضی» از نگاه های خود را بپوشانید که همان نگاه شهوت آلود است به همین خاطر وقتی سخن حفظ فرج (عورت) : «وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ» به میان می آید دیگر از «من» استفاده نمی کند .
- واژه «غض» به معنای کاستی است : «واغضض من صوتک» یعنی صدای خود را فرو بکاه – «إن الذین یغضون اصواتهم عند رسول الله» یعنی در نزد رسول خدا سخن بگویید ولی صدای خود را بالا نبرید . بنابراین «یغضون من ابصارهم» یعنی از از نگاه های خود می کاهند .
در آیه شریفه که خداوند می فرمایند :«قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم» فعل «یغضوا» مجزوم است . زیرا جمله شرطیه در تقدیر می باشد : «قل للمؤمنین : غضوا من ابصارهم فانک ان تقل لهم، یغضوا – به مؤمنین بگو : از نگاه های خود بکاهند که اگر تو به آنان بگویی دیدگان خود را فرو خواهند کاست» .«یغضضن» در آیه شریفه نیز مجزوم است . زیرا عطف شده بر «یغضوا» و در آن فعل امر در تقدیر است .
- متعلق فعل «یغضوا» و «یغضضن» محذوف است و در آیه از آن نشان و اثری نیست . بنابر این، از آیه روشن نمی شود که دیدگان خود را از چه چیز باید فروکاست . شاید حذف متعلق به جهت روشنی آن باشد . یعنی چشم ها را از آنچه نظر کردن به آن حرام است، فرو بندید . اما چه چیزهایی نگاه کردن بهش حرام است در این آیه معلوم نیست . (ساده نوشت : یعنی معلوم نیست از چه اندامی باید نگاه خود را فرو بکاهیم و آیه در این مورد بیانی ندارد)
- جمع آمدن «مؤمنین»، «یغضوا»، «ابصارهم» و همچنین «مؤمنات»، «یغضضن» و «ابصارهن» بیانگر این نکته است که هرکس باید چشم خود را فرو کاهد مانند : «خذوا اسلحتکم – هرکس اسلحه خود را بردارد» و «فاغسلوا وجوهکم - هر کسی صورت خود را بشوید». از این نکته می توان سه مسئله را استخراج کرد : 1. خطاب سخن آیه به همه افراد جامعه است یعنی تمامی اشخاص اعم از مسئولان و عامیان 2. معلوم نیست اگر کسی این وظایف را انجام نداد مجازاتش چیست 3. این وظایف شخصی است و ربطی به دیگران ندارد . یعنی مرد وظیفه دارد چه زن پوشیده بود و چه برهنه بود نگاهش فروکاهد و گناه مرد را در نگاه کردن به پای زن نمی نویسند . همچنین است نگاه زنان به مردان . البته این پوشیده بودن و برهنه بودن در حوزه اعضای حجاب است نه اعضای پوشش .
- آمدن واژگانی چون «المؤمنین» «المؤمنات» به جای «الذین آمنوا» نشانگر این است که این احکام برای کسانی است که به حمل شایع (به گمان) مصداق مؤمن هستند . بنابراین روی سخن با غیرمسلمانان یا مسلمانان ناپای بند نیست .
- تکرار کردن «قل» و جداسازی بین دو آیه و آوردن واژگان «المؤمنین» «المؤمنات» با دو صیغه مذکر و مؤنث و همچنین واژگان «یغضوا» «یغضضن» و... نشان می دهد که زن و مرد هر یک احکام ویژه به خود را دارند و از حکم یکی نمی توان حکم دیگری را فهمید . و همچنین نمی توان حکم دیگری را برای دیگری سوار کرد، یعنی نمی شود گفت «زنان بی حجاب نباشند تا مردان نگاه حرام نکنند» بلکه مردان خود باید مراقب باشند .
- آمدن «من» تبعیضیه (نکته5) در جمله «یغضوا من ابصارهم» و «یغضضن من ابصارهن» و نیامدن آن در جمله «یحفظوا فروجهم» و... شاید بیانگر این نکته باشد که «فرج» هیچ محدوده مجازی ندارد که در آن حفظ واجب باشد ولی برای دیدن و نگاه، محدوده مجاز نیز وجود دارد .
- گاهی انسان ها دچار خودفریبی می شوند و با توجیه ها و بهانه هایی، گناه را برای خود روا یا واجب می شمارند یا خود را به دروغ گناه کار می دانند،از این رو خداوند در قرآن با جمله «إن الله خبیر بما یصنعون» به همگان هشدار می دهد که خداوند، رفتارها و کردارها را همانگونه که هست می بیند و به آنها آگاهی دارد .
- اگر موضوع نگاه را بر قرآن عرض کنیم باید گفت در آیه 52 احزاب به طور ضمنی بحث نگاه کردن به زنان مطرح شده ولی هیچ اشاره منفی در آن وجود ندارد و بلکه چنین به دست می آید که این نگاه غیر ممنوع ، حتی توأم با توجه به زیبایی زنان است که حساسیت موضوع را دوچندان می کند . ترجمه آیه چنین است «(خطاب به نبی اکرم) از این پس ، دیگر (گرفتنِ) زنان و نیز اینکه به جای آنان ، زنان دیگری بگیری بر تو حلال نیست ، هرچند زیبایی آنها برای تو مورد پسند افتد ، به استثنای کنیزان و خدا همواره بر هر چیزی مراقب است» . جصّاص مضمون آیه را دالّ بر جواز نگاه به زنان بیگانه می داند (احکام القرآن جصاص،آیه52سوره احزاب) که این تفسیر با مدلول آیه نمی سازد .
نتیجه از آیه : مشخص شد که این آیه که بر اساس آن می گویند «نگاه زن به مرد و نگاه مرد به زن حرام است» هیچ دلیلی برای این حرام بودن به صورت مطلق ندارد . بلکه بلعکس آیه بر این دلالت دارد که باید از بعضی از نگاه ها خودداری کرد نه اینکه حتی نگاه ساده و عادی هم نشود . منطق آیه مشخص است که منظور از منع نگاه ، نگاه شهوت آلود است .
شرایط نگاه یک طلبه :
1. نگاه طلبه به دختر حاصل نگاهی عادّی باشد 2. نگاه طلبه نباید شهوانی باشد 3. نگاه طلبه نباید ممتد و زوم کننده باشد 4. نگاه طلبه نباید امنیت مخاطب را در ذهن آنها به خطر اندازد 5. نگاه نباید امنیت مخاطب را حتی در وجدان طلبه به خطر اندازد 6. نگاه نباید با سردی و بی احساسی باشد بلکه باید نگاهی مهربان داشته باشد (عشق عامّ) و این طور نگاه کردن همان شیوه نگاه پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) به زنان است و به هیچ وجه زشت یا گناه نیست [#] 7. نگاه در عین محبت آمیز بودن نباید عمیق باشد که در این صورت دختر احساس ناامنی می کند بلکه باید نگاهی سطحی باشد 8. نگاه باید (وباید) در محدوده حوزه صورت باشد نه در محدوده حوزه حجاب (: سر و موی و گردن،دستان از آرنج تا انگشتان،پاها از زانو تا انگشتان) زیرا اگر نگاه در محدوده حوزه صورت نباشد به دختر احساس انزجار دست می دهد و این را باید دانست که دختران در چگونه نگاه کردن حساسیت ویژه دارند 9. نگاه به زن نباید تحقیرانه باشد 10. نگاه به زن نباید همراه با خشونت باشد 11. نگاه باید مختص مخاطب باشد نه مختص هر زنی (البته نگاه به زنان با شرایط درج شده در شریعت بلااشکال است ولی طلبه باید شأن طلبگی را در نگاه کردن رعایت کند) 12. نگاه نباید به هرزنگاری ختم شود یعنی نباید نگاه طوری باشد که چشم فقط دنبال نگاه (حلال) به زنان باشد 13. نگاه باید همراه با توجه (ذهنی) باشد تا مخاطب احساس درک متقابل کند 14. در حضور چندین مخاطب نگاه نباید مختص یک مخاطب باشد 15. نگاه نباید مغرورانه و متکبرانه باشد بلکه نگاه باید متواضعانه و خاشعانه باشد .
[#] : عشق عام به این معنی نیست که طلبه به صورت زن عاشقانه نگاه کند ... اشتباه نکنید ، بلکه عشق عام به این معنی است که طلبه به وجود زن عاشقانه بنگرد نه زنی خاص نه صورتی خاص . عشق عام یعنی اینکه زن چون زن است و شگفت ترین خلقت الهی و انسان است و صاحب کرامت باید عشقی عام به او داشت و اگر این عشق به فردی خاص یا به صورتی (چهره ای) خاص باشد دیگر عشق عام نیست بلکه عشق خاص است (و بحث عشق خاص فرصتی دیگر می طلبد) . زن نباید احساس کند که طلبه به او عاشقانه نگاه می کند بلکه زن باید احساس کند که طلبه عاشقانه به زن می نگرد و هیچ تبعیضی بین او و دیگر زنان نیست ولی باید محبت را احساس کند نسبت به خود از جانب طلبه (و دیگر افراد) و او هم باید با محبت رفتار کند و محبت عامّ اظهار علاقه نیست بلکه می تواند یک دعای خیر یا یک احترام و خشنود بودن از خشنودی او ناراحت بودن از ناراحتی او باشد .
آیا گفتگو و شوخی با زنان طوری که باعث خنده آنها شود، حرام است؟
«وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلَاما قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ. فَلَمّا رَأَى أَیْدِیَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ. وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ. قَالَتْ یَا وَیْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِی شَیْخا إِنّ هَذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ. قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ - فرستادگان ما با بشارت بر ابراهیم وارد شدند و سلام نمودند، حضرت ابراهیم به آنان درود فرستاد، سپس براى برآوردن گوشت گوسالهاى که بریان شده و با سنگ پخته شده درنگ نکرد. وقتى دید دست آنان به غذا نمىرسد آن را ناخوش گرفت و ترسى از ایشان در دل وى ریخت. آنان گفتند نترس، ما براى هلاکت قوم لوط مأموریت داریم. زن حضرت ابراهیم ایستاده بود و مىخندید، پس به او مژدهى اسحاق را دادیم و پس از اسحاق، یعقوب. همسر حضرت ابراهیم گفت: عجب، آیا من فرزند مىآورم در حالى که پیرزنى هستم و شوهرم پیرمرد؟ عجیب است. آنان گفتند: آیا از امر خدا تعجب مىکنى؟ رحمت و برکات خدا بر شما اهل بیت که او حمید و مجید است». (هود : 69)
- صرف گفتگو و شوخی حرام نیست . بلی حرام است شوخی های بیجا و نابجا و .... .
- اسلام در تعامل اجتماعى با زنان بر اصل «آزادمنشى» تأکید دارد . تصویرى که اسلام در این زمینه ارایه مىدهد در صورتى که غیر طبیعى و داراى اشکال باشد، نیمى از انسانهاى روى زمین را با چالش مواجه مىکند . نمونههاى فراوانى از آزادمنشى در برخورد و تعامل با زنان در قرآن کریم وجود دارد که برخورد حضرت ابراهیم و ساره با فرستادگان خداوند نمونه ای از آن است .
- با توجه به مفاد آیهى شریفه، فرستادگان الهى چنان شبیه انسانها بودند که حضرت ابراهیم(ع) براى آنان غذا آورد. از نوع پذیرایى آن حضرت(ع) به دست مىآید که همسر ایشان تنها به آشپزخانه نمىرفته و هر دو در حضور میهمانان به آن رفت و آمد داشتهاند و ابراهیم در امر طبخ و پخت غذا به همسر خود یارى مىنموده است.
- فرستادگان الهى نهتنها با حضرت ابراهیم سخن مىگفتند، بلکه همسر وى را نیز مخاطب قرار مىدادند و به وى بشارت فرزند در سن پیرى را دادند و وى نیز با آنان سخن مىگفته است و چنین نبوده است که خود را از آنان پنهان سازد، بلکه وى نزد میهمانان مىایستاده و از سخن آنان در مورد خود به خنده مىآمده است . بر این اساس مشى مؤمنانى که همسر خود را از میهمانان پنهان مىدارند از مشى بزرگترین انبیاى الهى دور است و با ساختارى که خداوند در قرآن کریم از زندگى اولیاى خود بیان مىدارد تفاوت دارد و به شبکهى افراطىگرى گرفتار آمده است.
- اگر گفته شود همسر حضرت ابراهیم زنى مسن بوده، باید بگوییم درست است که وى پیر بوده اما او از چنان نشاطى و جوانی درونی برخوردار بوده که از وى به لفظ «امرأته - زن» یاد شده و نه زنى پیر (العجوزة) و همچنین توان باردارى و زایمان را نیز داشته و چنان فرتوت نبوده است. میهمانان حضرت ابراهیم(ع) که حتى وى از آنان به ترس مىافتد به راحتى با همسر وى به خاطر اقتضاى بشر بودن صحبت مىکنند و ایشان نیز مىخندد .
- بشر را نیز بشر مىگویند؛ چرا که سخن مىگوید، بحث مىکند و مباشرت و تکلم دارد. از این رو اگر زنى یا مردى در اداره یا اتاقى کار کند و از مسألهاى تعجب نماید و از آن به خنده افتد اشکالى ندارد. در خانهى پیامبر خدا؛ حضرت ابراهیم، چنین بوده و همه بدون هیچ گونه پنهانى با هم سخن مىگویند. هم حضرت ابراهیم(ع) و همسرش با میهمانان به صحبت مىنشینند و هم آنها با ابراهیم(ع) و همسر وى سخن مىگویند و دیوار یا پردهاى نیز میان آنان حایل نبوده و همه با هم برخورد عادى، معمولى و انسانى داشتهاند و حضرت ابراهیم آزادمنشانه با همسر خویش رفتار مىنموده است .
- این آیه مىرساند سخن گفتن میان زن و مرد مشترک است و جنسیت بر نمىدارد . بله، از ناز و غمزه باید پرهیز داشت؛ همانگونه که قرآن کریم مىفرماید: «فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» (احزاب،32) بپرهیزید که نازک و نرم سخن گویید، وگرنه محدودیت دیگرى در سخن گفتن وجود ندارد و همچنین محدودیتی برای شوخی کردن [با حفظ حریم اخلاق] وجود ندارد . ممنوعیت و محدودیتهاى بى حد و مرز و افراطى به جاى امنیت و مصونیت، فساد و تخریب را در پى دارد؛ چرا که از سویى «إِنّ النّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسّوءِ» (یوسف،53) است و از سوى دیگر:«الإنسان حریص على ما منع»؛ انسان بر آنچه که از آن باز داشته شود، حریص و به صورت مضاعف خواهان مىگردد و چنین پنهان کارىهایى، جنس مقابل را به تجسس وا مىدارد .
نتیجه : از نکات فوق استفاده می شود که شوخی های عادی با زنان و خندیدن آنها در بین نامحرمان (اگر عادی باشد) به هیچ وجه مشکلی ندارد و تکلم با زنان اگر حاوی سخنان مشروع (در هر زمینه ای) باشد بلااشکال است . به خصوص باید15شرط گفته شده در ارتباط با زنان رعایت شود .
اعتراف : باید اعتراف کرد جامعهى ما در تربیت فردى و اجتماعى خود به مسألهى زن حساس شده (و به تربیت ناصحیح حساس شان کردیم) و حکایت وى (زن) به دزدگیرهاى اتومبیلى مىماند که به کوچک ترین صدایى آژیر مىکشد و پریدن پرندهاى را آمدن دزدى مىداند. جامعهى ما نیز چون به زن حساس شده است، اگر صداى زن کمى بلند شود مشکل پیدا مىکند . بالا رفتن اندکى از صداى زن یا کوچک ترین حرکت یکى از اندامهاى وى؛ هرچند در ورزش صبحگاهى باشد، صداى افراد حساس را بالا مىبرد . حساسیتى که نوعى بیمارى است و از سوء تربیت فرد حکایت دارد .
حساسیتى که در زندگى هیچ یک از پیامبران الهى دیده نمىشود و حضرت ابراهیم، حضرت یوسف و نیز حضرت موسى و حتی پیامبر اسلام، چنین رویکردى در مواجهه با زنان نداشتهاند . دیدن زن، سخن گفتن با او، همکار بودن با وى در محیط هاى کارى و ادارى و خندیدن وى در حضور نامحرم یا شوخی با وی و خنداندن زن [با حفظ حریم ها] بدون ایراد است و آن چه اشکال دارد بیمارى، بىتقوایى، بىبندوبارى، لاابالى گرى و انحراف است. البته راه برطرف شدن این انحرافات نیز حساسیت زدایى از جامعه نسبت به زن و اشباع جنسى افراد در چارچوب قوانین بىپیرایهى شرع است و با برداشتن حساسیت از جامعه، سلامت به جامعه باز گردانده خواهد شد .
اینقدر در جامعه حساسیت درست کرده اند که اگر پسری با دختری حرف بزند «باید» تحریک شود و اگر تحریک نشود حتماً ریگی به کفشش دارد، اگر صدای آواز زنی بلند شود گویی تمام سلول های جنسی پسران به لرزه می افتد، اگر پسری صورت دختری را نگاه کند گویی همین الان است که وی عنان از کف ببرّد ... اینها مشکلاتی است که جوانان ما دارند و در ذهن آنان به صورت چند لایه رخنه کرده است، و متعصبین به یقین کارهایشان مانند این است که زنی را طناب پیچ کرده اند و به روی او فریاد می زنند که : «تکان نخور و حرف نزن و...، چون من تحریک می شوم» .
آدمی باید به دیگران محبت کند چون محبت است که زیبایی آفرین است و نشاط آور، محبت یک زن و مرد (و پسر و دختر) در عرصه روابط اجتماعی به یکدیگر (اگر نامحرم باشند) جدای از مباحث عشق خاص می تواند احترام باشد و یا یک دعای خیر و یا خشنود بودن از خشنودی او و ناراحت بودن از ناراحتی او، لیکن در افکار متعصبین همه اینها «شهوت زا» و «تحریک آور» است زیرا می گویند «محبت» برای نامحرم ها ذاتاً تحریک زا است و نمی دانند که فرق بین شهوت و نشاط درونی از زمین تا آسمان است زیرا کسی وقتی به دیگری محبت داشته باشد قطعاً محبت می آورد و شاید محبت از طرف زن دعای خیر باشد و از طرف مرد یک احترام، و معلوم نیست این محبت کجایش حرام است؟! و در منابع حدیثی نقل شده است هر موقع «هاله» خواهر حضرت خدیجه(س) به دیدن پیامبر(ص) می رفت، پیامبر(ص) از دیدن هاله خشنود و حالش دگرگون می گردید به طوری که محبت حضرت پیامبر(ص) به یک زن (غریبه) آن هم در این حدّ کم باعث حسادت عایشه می شد (مسند احمد،ج6،ص150. مستدرک حاکم،ج4،ص286) .
آیت الله عبد الحمید معصومی تهرانی :
«این که میفرماید چشمان خود را از نگاه ناروا بپوشانید یعنی چه؟ آیا منظور همین است که ما می گوییم؟ که نباید به نامحرم نگاه کرد؟ کاری که اگر خوب نگاه کنید اکثر کسانی که مذهبی هستند انجام میدهند. یعنی سرشان را پایین میاندازند و به زنان نگاه نمیکنند. حتی زمانی که با زنی صحبت میکنند یا سرشان پایین است یا به جای دیگری نظر میاندازند. چنانچه بپرسید چرا این گونه رفتار میکنید؟ میگویند: باید از نگاه کردن به زن نامحرم پرهیز کرد چون ممکن است شیطان انسان را وسوسه کند!!!! . توجه کنید ما داریم به این وسیله غیر مستقیم مردانمان را هیز بار میآوریم. ما به جوان خود غیر مستقیم القاء میکنیم که اگر به زن نامحرم نگاه کردی باید شهوتی شوی؛ اگر شهوتی نشدی به مردی خود شک کن. در صورتی که قرآن نمیگوید نگاه نکن. میگوید نگاه ناروا نکن. یعنی زنی که بر تو نامحرم است را به دید خواهر و یا مادر خود بنگر. این آن فرهنگی است که قرآن میخواهد به ما بیاموزد نه هیزی و چشمچرانی. این گونه تفسیرهای ناصحیح از دین جامعه را بجای آن که به سوی سعادت سوق دهد، به سوی فلاکت راهی خواهد کرد».